loading...
*ذِکرناب *( مراثی و مداحی چهارده معصوم پاک و شعرهای مناسبتی )
اسماعیل فیروزی بازدید : 32 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

سینه زنی گفتگوي حضرت زینب سلام الله علیها با اباعبدالله الحسين عليه السلام(اربعین)

ای پیر مرد عشق،داغت کرده پیرم

ای دین و ایمانم،دُعا کن من بمیرم

مانند شمعِ صبح من سو سو زنانم

باقی است بر من پوستی براُستخوانم

ای کربلا کو دلبر ودلدار زینب2

ای نینوا کو قافله سالار زینب2

غسل زیارت کرده ام با اشک دیده

تا که زنم بوسه به رگهای بُریده

جان اَخا خیز وببین شرم وعِفافم

قبر تو باشد کعبه من هم در طوافم

از آه طفلان تو من اِحرام بستم

لبیک می گویم تُرا ای بود وهستم

دیدم که با سر در میان طشت هستی

پشمت ببستی ودل من را شکستی

دیدم که چشم کودکانت خون فشان بود

دیدم لب تو بوسه گاه خیزران بود

مَن که دلم پر خون شده مانند لاله

از من مپرسی حال زهرا ی سه ساله

اینقدر می گویم که همچون غنچه پژمرد

از بس که سیلی خورد در پیش سَرت مُرد

«ای کربلا کو دلبر ودلدار زینب 2

ای نینوا کوقافله سالار زینب 2

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا 2

بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده

تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا

(روضه اربعین)

جابربن عبدالله انصاری از مدینه به قصد زیارت کربلا حرکت کرده،روز اربعین به کربلا رسیدغسل نمود لباس اِحرام وار پوشید،آهسته آهسته قدم بر می داشت،ذکر خدا رو لباشه،تا نزدیک قبر مولا رسید،گفت به همراه خودش:دست من و رو قبر مولایم بذار،تا دست گذاشت ناله زد فریاد کشید،غش کرد،وقتی به هوش اومد دوباره یا حسین حسین گفت:دوست من، حسین،چرا جواب دوستت رو نمی دی ،خودش پاسخ خودش رو داد:چگونه جوابمو بدی در صورتی که بین سرو بدنت جدایی افتاده.

سیدبن طاووس تو کتاب لهوفش متذکر میشه:موقعی که اهل بیت حسین(ع)از شام غازم مدینه شدند،به راهنمای قافله گفتند،مارا از راه کربلا ببر وقتی به کربلا رسیدند،جابربن عبدالله انصاری وجمعی از بنی هاشم برا زیارت اومده بودند.... همه عزاداری کردند،همه ناله وشیون سَر دادند....

تا زینب (س)رسید،بی اختیار شد،خودشورو برادر انداخت:

یابن الزهراء السلام     آمدم از شهر شام

آی داداش:

در مسیر کاروان،چنگ ونی ودف میزدند

مَردها زخم زبان،زن هاهمه کف می زدند

آن ستمکاران که درب خانه ی زهرا زدند

از زمین کربلا تا شام غم ما را زدند

[ مصیبت های این سفر و کاروان زیاده...داداش تو مسیر هر وقت نانجیبا تازیانه  می کشیدند،من واُم کلثوم خودمونو سپر بچه ها می کردیم... همه رسیدند اما از یکی نپرس:

من که دلم پر خون شده مانند لاله

 از من مپرس حال زهرای سه ساله

اینقدر می گویم که چون لاله پژمرد

از بس که سیلی خورددرپیش سرت مُرد.

                                                   صلي الله عليكم يا اهل بيت النبوه۱۳۹۲/۰۹/۲۸

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • Image and video hosting by TinyPic" alt="سخن دل با امام زمان (عج)2" title="سخن دل با امام زمان (عج)2" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">سخن دل با امام زمان (عج)2
    پنجشنبه 03 بهمن 1392
    Image and video hosting by TinyPic" alt="بسم الله النور" title="بسم الله النور" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">بسم الله النور
    سه شنبه 05 آذر 1392
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 75
  • بازدید کلی : 1,701